محب واقعی، تلاشش بر اطاعت از اوامر محبوب است

یکی از آیاتی که از آنها وجوب طاعت از اهل بیت علیهم السلام برداشت می شود، آیه ۲۳ سوره مبارکه شورا است که به آیه مودت موسوم است. در این آیه، علاوه بر وجوب مودت اهل‌بيت علیهم السلام ، مفترض الطاعه بودن اهل بیت علیهم السلام قابل اثبات است. خداوند در اين آيه مي‌فرمايد: (ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور)

همه مفسرين شيعه و جماعتي از مفسرين اهل سنت شك ندارند كه مصداق «القربي» در اين آيه خويشاوندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  يعني علي، فاطمه، حسن و حسين علیهم السلام هستند.

گر چه بعضي از مفسرين سني اقوال نادر ديگري را بدون دليلي موجه، در مقابل آن ذكر كرده‌اند تا قول اصلي در آيه را لوث كنند اما هيچ يك از اين اقوال قابل اعتنا نبوده و بر خلاف روايات فراواني است كه ذيل اين آيه در كتب حديثي شيعه و سني وارد شده است

در عين حال در معناي مودت و حد‌ آن، بين مفسرين شيعه و سني اختلاف است. بعضي از بزرگان شيعه از همان ابتدا مودت را فراتر از محبت فرض مي‌كنند و معتقدند مودت، آن محبت و حب ثابتی است  که آثار خارجی بر آن مترتب باشد. در مقابل افرادي معناي مودت و محبت را يكسان گرفته و فرقي ميان آنها قائل نيستند اما ما هر يك از اين اقوال را كه بپذيريم در يك امر مساوي هستند و آن اينكه محبت و مودت صادقانه همراه با اطاعت از شخص مي‌باشد. لذا كساني كه نمي‌توانند براي اهل‌بيت علیهم السلام ، طاعتي را بپذيرند ـ چون با مباني‌شان سازگار نيست ـ مودت را در اينجا به معناي محبت صرف گرفته و مي‌گويند: گر چه ما اهل‌بيت علیهم السلام  را دوست داريم ولي در عمل به سيرة آنها عمل نمي‌كنيم. اما با رجوع به بناء عقلاء و عرف مي‌بينيم لازمة كه محبت به يك شخص را تبعيت از او دانسته و معتقدند هر چه محبت و مودت به آن شخص زيادتر باشد، طاعت از او نيز بالاتر مي‌رود. تمام عقلاي عالم هم شخصي را كه مي‌گويد:« فلاني را دوست دارم» ولي كارهايم را بر خلاف اوامر او انجام مي‌دهم، در محبت به آن شخص صادق نمي‌دانند و اين يك امر بديهي است.

آیه مودت ـ Shia-islam-beliefs-Pontificate-Friendship-Love

محبت در اين آيه با محبت در موارد ديگر فرق دارد زيرا:

اولاً: اينجا كلمة«مودت» آمده نه «محبت»؛ و مودت، محبتی است که آثار خارجی بر آن مترتب است.

ثانياً: اين مودت اجر رسالت بزرگترين پيامبر خدا قرار گرفته است و بايد بين مودت اهل بيت علیهم السلام  با رسالت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، تناسبی وجود داشته باشد؛ با نگاه به عظمت رسالت در می يابيم که مقصود از آيه، محبت تنها نبوده، بلکه محبتی مورد نظر است که به دنبالش پيروی و تبعيت از آنها نيز باشد.

ثالثاً: مودت در اين آيه با کلمه «فی» متعدی شده است[۱] بدين معنا که جايگاه محبت در ذوی القربی می باشد و تمام محبتهای ديگر از اينجا بايد نشأت بگيرد. لذا مومنين وظيفه دارند مودت خود را در  ذوی القربی قرار داده و آنها محوريت حب و بغض مومنين باشند.

رابعاً: مودت در اين آيه به صورت مطلق و بدون هيچ قيدي ذكر شده‌است.

لذا با كمك احاديث اهل‌بيت علیهم السلام  و كلام بزرگان شيعه ذيل اين آيه شريفه، نتیجه گرفته می شود که مودت در اينجا مستلزم تبعيت از آنها بوده و اين تبعيت نيز بايد به صورت مطلق و بدون هيچ قيدي باشد يعني بايد بگوييم:

«وجوب مودت مطلق، مستلزم وجوب اطاعت مطلق است»

نکته ای که در اينجا بايد متذکر شويم اهتمام ويژه بزرگان ما به فرض الطاعه بودن ائمه علیهم السلام  است و همچنانکه بزرگان در ذيل آيه شريفه که نص در وجوب مودت اهل بيت علیهم السلام  دارد باز به اين نکته توجه می دادند که اين وجوب مودت يک محبت صرف مراد نيست بلکه مراد، وجوب طاعت اهل بيت علیهم السلام  است. که این را در مقاله ای باعنوان « آیه مودت و وجوب اطاعت اهل بیت علیهم السلام» به صورت مفصل مورد بررسی قرار داده ایم

محبت بايد همراه با اطاعت باشد

اهل‌بيت علیهم السلام  در بسياري از موارد كساني را كه ادعاي تشيع مي كردند خطاب قرار داده و مي‌فرمودند كه ادعاي تشيع و محبت به ما كافي نيست و شما بايد از ما تبعيت كنيد؛ و اي چه بسا در مواردي، كساني را كه ادعاي محبت مي‌كردند ولي از آنها اطاعتي‌ نداشتند، از خود دور ‌كرده و او را در ادعاي خود صادق نمي‌دانستند.

امام محمد باقر علیه السلام  خطاب به جابر مي‌فرمايند:

يا جابر ايكتفي من انتحل التشيع ان يقول بحبنا اهل البيت فوالله ما شيعتنا الا من اتقي الله و اطاعه و ما كانوا يعرفون يا جابر الا بالتواضع و التخشع و الامانة و كثرة ذكر الله و الصوم و الصلاة و البر بالوالدين و التعاهد للجيران من الفقراء و اهل المسكنة والغارمين و الايتام و صدق الحديث و تلاوة القرآن و كفّ الالسن عن الناس الا من خير و كانوا امناء عشائرهم في الاشياء قال جابر: فقلت يابن رسول الله ما نعرف اليوم احداً‌ بهذه الصفة؛ قال: يا جابر لا تذهبن بك المذاهب حسب الرجل ان يقول احب علياً و اتولاه ثم لا يكون مع ذلك فعّالاً فلو قال اني احب رسول صلی الله علیه و آله و سلم  فرسول الله خير من علي علیه السلام  ثم لا يتّبع سيرته و لا يعمل بسنته ما نفعه حبّه اياه شيئاً، فاتقوا الله و اعملوا لما عندالله ليس بين الله و بين احد قرابة احب العباد الي الله عز و جل و اكرمهم عليه اتقاهم واعملهم بطاعته يا جابر ولله ما يتقرب الي الله تبارك و تعالي الا بالطاعة و ما معنا براءة من النار و لا علي الله لاحد من حجة، من كان لله مطيعاً فهو لنا وليّ و من كان لله عاصياً فهو لنا عدوّ و ما تنال ولايتنا الا بالعمل و الورع.[۲]

اما باقر علیه السلام  خطاب به جابر مي‌فرمايد:

اي جابر! آيا كسي كه ادعاي تشيع مي‌كند همين كه بگويد ما را دوست دارد، كفايت مي‌كند؟ به خدا سوگند! شيعه ما نيست مگر كسي كه از خدا بپرهيزد و او را اطاعت كند. اي جابر شيعيان ما شناخته نمي‌شوند مگر به نشانه تواضع، خشوع، امانتداري، زيادي ياد خدا، روزه، نماز، نيكي به پدر و مادر كردن، وارسي حال همسايگان،‌ درويشان، مستمندان، بدهكاران و يتيمان، صدق در گفتار، خواندن قرآن، نگه داشتن زبان خود از مردم جز به ذكر خير، و آنها امين عشائر خود در همه چيز هستند. جابر مي‌گويد: گفتم اي فرزند رسول خدا، امروز كسي را با اين صفات نمي‌يابيم. حضرت فرمودند: اي جابر! مبادا روشهاي مردم تو را به اين باور برساند كه براي مردم همين كافي است كه بگويند: علي علیه السلام  را دوست دارم و پيرو اويم ولي در عمل كوتاهي كند! او اگر بگويد من رسول خدا را دوست دارم با اينكه رسول خدا بهتر و افضل از علي  علیه السلام  است،  سپس پيروي از روش ايشان نكند، در اين صورت دوستي او فايده‌اي برايش نخواهد داشت. پس از خدا بترسيد و براي خدا كار كنيد، به راستي ميان خدا وكسي خويشي وجود ندارد، محبوبترين و ارجمند‌ترين بندگان نزد خدا، با تقواترين و مطيع‌ترين آنهاست. اي جابر! به خدا سوگند جز به اطاعت نمي‌توان به خدا نزديك شد، با ما برات آزادي از دوزخ نيست و احدي را بر خدا حجتي نيست، هر كه مطيع خداست،‌ دوست ماست و هر كه نافرمان خداست، دشمن ماست، كسي به ولايت و دوستي ما جز با عمل و پارسائي‌ نمي‌رسد.

نكته‌اي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه حضرت در اين حديث مي‌فرمايند محبت اهل‌بيت علیهم السلام  با گناه كردن قابل جمع نيست و لذا شيعه نمي‌تواند خويش را به محبت علي علیه السلام  دلگرم كند در حالي كه به سيرة ايشان عمل نمي‌كند؛ زيرا در اين صورت مخالفين ما نيز مي‌توانند بگويند ما محبت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در دل خود داريم ولي به فرامين حضرت در مورد اوصياء و امامان بعد او، اعتنائي نمي‌كنيم، پس اگر محبت علي علیه السلام  به تنهايي موجب سعادت شما شيعيان مي‌شود، محبت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به تنهائي ـ با اينكه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  افضل از علي علیه السلام  است ـ به طريق اولي براي ما موجب سعادت خواهد شد! و لذا حضرت مي‌فرمايند بين خدا با هيچ كس قرابت و خويشاوندي نيست و نزديكي به خدا فقط به وسيله اطاعت از او صورت مي‌گيرد.

ائمه علیهم السلام  هميشه به محبين خود سفارش مي‌كردند كه محبت ما شما را مغرور نكند از اينكه با محبت ما مي‌توانيد خدا را نافرماني كرده در عين حال از شفاعت ما بهره‌مند بشويد. آنها در هيچ كجا وعدة قطعي به شمول شفاعت براي چنين كساني نداده‌اند.[۳]

پس آن چيزي كه اهل‌بيت علیهم السلام  از ما خواسته‌اند اين است كه ما در مسير طاعت از خدا گام برداريم و در اين صورت است كه ولايت و دوستي آنها هم براي ما سودمند خواهد بود لذا ائمه علیهم السلام  هميشه به ما سفارش مي‌كردند تا محبت به آنها را با تقوا و تبعيت از آن بزرگواران همراه كنيم تا كسي در صدق ادعاي محبت ما به آنها دچار ترديد نشود؛ چرا كه لازمة تبعيت از محبوب متصف گشتن به صفات محبوب است و مدعي محبت به فرد نبايد به ضد صفات او متصف گردد ، چنانكه امام صادق  علیه السلام  مي‌فرمايند:

«نحن اصل كل خير و من فروعنا كل بر فمن البر التوحيد و الصلاة و الصيام و كظم الغيظ و العفو عن المسييء و رحمة الفقير و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل كل شر و من فروعهم كل قبيح و فاحشة فمنهم الكذب و البخل و النميمة و القطعية و اكل الربا و اكل مال اليتيم بغير حقه و تعدي الحدود التي امر الله و ركوب الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الزنا و السرقة و كل ما وافق ذلك من القبيح فكذب من زعم أنه معنا و هو متعلق بفروع غيرنا»[۴]

ما [اهل‌بيت] ريشه هر خوبي و خير هستيم و تمام نيكي‌ها از فروع ماست از جمله نيكي‌ها: توحيد، نماز، روزه، فرو بردن خشم، گذشت از گنه‌كار، ترحم بر فقير، رعايت حال همسايه، اعتراف به برتري آن كه شايستگي آن را دارد؛ و دشمن ما ريشه و اصل هر شر و بدي است و هر چه پليدي و زشتي است از شاخه‌هاي شجره خبيثه آن‌هاست كه بعضي‌ از‌ آن پليديها عبارتند از: دروغ گفتن، بخل ورزيدن، سخن چيني، قطع رحم، ربا خواري، خوردن مال يتيم بدون اينكه حقش باشد، تجاوز ار حدودي كه خدا تعيين كرده ارتكاب زشتيها، چه به طور آشكار و چه به صورت پنهان، زنا كردن، دزدي كردن و تمام آنچه كه موافق با اينهاست. پس دروغ گفته كسي كه گمان كرده با ماست در حالي كه به گواهي اعمال زشتش وابسته به غير ماست.

پس ادعاي دوستي با اهل‌بيت علیهم السلام  ولي در عين حال اهل گناه بودن و آلودگي بودن، نوعي تناقض است. يعني دين ما گر چه دين «حب» است ولي محبتي صادقانه است كه به  همرنگي و هماهنگي كشيده شود. همچنانكه دو نفر وقتي به همديگر محبت دارند، سعيشان بر اين است كه مثل هم باشند و از مخالفت با يكديگر پرهيز مي‌كنند تا موجب رنجاندن يكديگر نشوند.

البته اين بدان معنا نيست كه محب اهل‌بيت علیهم السلام  هيچ گناهي مرتكب نمي‌شود؛ اي چه بسا افرادي با اينكه سعيشان اين است كه در مسير طاعت خدا گام بردارند، گناهاني را از روي غفلت و اشتباه انجام مي‌دهند كه مرضي ائمه علیهم السلام  نيست و در عين حال محبت به ائمه علیهم السلام  دارند اما اينها با كسي كه گناهي را به خاطر لجاجت و دشمني با اهل‌بيت علیهم السلام  مرتكب مي‌شود، فرق دارند. لذا در بعضي از موارد ما را به دوستي اهل‌بيت علیهم السلام  فراخوانده‌اند و از بعضي روايات استفاده مي‌شود كه نفس محبت اهل‌بيت علیهم السلام  داراي ارزش و اعتبار فوق‌العاده‌اي بوده و مورد ستايش خداوند قرار گرفته است، همانند حديثي كه پيامبر گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب به مولا اميرالمومنين علیه السلام  مي‌فرمايند:

«حبك يا علي حسنة لا يضرّ معه سيئة و بغضك سيئة لا ينفع معه حسنة»[۵]

نفس محبت اهل بيت علیهم السلام  داراي ارزش و اعتبار است زيرا نفس محبت و دوستي آنها ما را به سوي طاعت خدا سوق مي‌دهد. در مثالي ساده وقتي انسان كسي را دوست دارد، هميشه مواظب است تا كاري كه او را ناراحت مي‌كند انجام ندهد، گر چه شايد كاري بر خلاف محب خود سر زده انجام دهد ولي بعد از ارتكاب گناه محبت معشوق او را به خود آورده و در صدد جبران بر‌ مي‌آيد. نسبت ما با اهل‌بيت علیهم السلام  نيز اينگونه هست يعني محب اهل‌بيت وقتي گناهي مرتكب مي‌شود كه درجة محبتش ضعيف شده باشد اما اگر در اوج درجة محبت خود به اهل‌بيت علیهم السلام  باشد مثلا در روز عاشورا و در مجلس ابا عبدالله الحسين علیه السلام  نشسته و بر مصائب ابا عبدالله علیه السلام  گريه مي‌كند، هرگز گناهي به ذهنش خطور نمي‌كند و حتي تصميم بر ترك گناه هم مي‌گيرد زيرا محبت به اباعبدالله علیه السلام  به اوج خود رسيده است. پس مي‌بينيم كه نفس محبت اهل‌بيت علیهم السلام  نيز براي انسان سودمند است البته نبايد بگذاريم آن محبت ضعيف و ضعيف‌تر شود و خداي ناكرده از بين برود كه در آنصورت عامل بازدارندگي از گناه نداشته و گناهان زيادي را مرتكب خواهيم شد.

نكتة ديگري كه از اين احاديث استفاده مي‌شود اين است كه محبين اهل بيت، بايد بغض دشمنان آنان را نيز در دل داشته باشند و همچنانكه محبت خدا با شيطان و محبت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با مسيلمة كذاب، قابل جمع نبوده و با همديگر در تناقض هستند، همچنين كسي كه ادعا مي‌كند محب اهل بيت علیهم السلام  است و در عين حال محبت دشمنان آنها ـ همچون كساني كه در خانة اهل بيت علیهم السلام  را آتش زدند و كساني كه تا چندين سال بر منابر لعن بر آنها مي‌كردند ـ را در دل دارند، لقلقة زباني بيش نيست و هيچ سودي براي او نخواهد داشت؛ و لذا ما اهل سنت و كساني كه بغض به دشمنان اهل بيت علیهم السلام  را قبول ندارند ، در ادعاي محبت به اهل بيت علیهم السلام ، صادق نمي‌دانيم. همچنانكه امام صادق علیه السلام  در جواب كسي كه گفت: فلاني شما را دوست دارد ولي بر برائت از دشمنان شما ضعيف است فرمودند: «هيهات كذب من ادعي محبتنا و لم يتبرأ من عدونا»، دروغ مي گويد كسي كه ادعاي محبت ما را دارد اما از دشمنان ما تبري نمي جويد.

پس دوست واقعي اهل‌بيت علیهم السلام  را بايد كسي بدانيم كه در عمل به سيرة آنها تمسك مي‌جويد و به آن عمل مي‌كند.

در نزد عامة مردم هم، محبت مستلزم طاعت است.

همانطور كه بيان كرديم محب واقعي، هميشه سعي و تلاشش بر اين است كه با اطاعت كردن از اوامر محبوب، خودش را به او نزديك كند و لذا كسي كه مخالفت از اوامر محبوب خويش دارد و در عين حال ادعا مي‌كند كه او را دوست دارد، او را دروغگو مي‌گويند زيرا اگر محبت به او مي‌داشت هر آينه از او اطاعت مي‌كرد.

علام شنقيطي از علماء اهل سنت ذيل آية cقل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم اللهd[6] مي‌گويد:

« يوخذ من هذه الآية الكريمه ان علامة المحبة الصادقة لله و رسوله صلي الله عليه‌[وآله] و سلم هي اتباعه صلي الله عليه‌[وآله] و سلم فالذي يخالفه و يدعي أن يحبه فهو كاذب مفتر؛ اذ لو كان محباً له لاطاعه و من المعلوم عند العامة ان المحبة تستجلب الطاعة و منه قول الشاعر

لو كان حبك صادقاً لاطعته                  ان المحب لمن يحب مطيع

و قول ابن ابي ربيعة المخزومي:

و من لو نهاني من حبه                            عن الماء عطشان لم اشرب

و قد اجاد قال:

قالت و قد سألت عن حال عاشقها                   بالله صفه و لا تنقص ولا تزد

فقلت لو كان رهن الموت من ظمأ                    و قلت: قف عن ورود الماء لم يرد»[۷]

از اين آيه استفاده مي‌شود كه علامت محبت صادق به خدا و رسولش، همانا تبعيت كردن از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مي‌باشد پس كسي كه مخالفت از اوامر ايشان مي‌كند ولي در عين حال ادعاي محبت به خدا دارد همانا دروغگويي بيش نيست زيرا اگر او را دوست مي‌داشت همانا از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تبعيت مي‌كرد و نزد عامه مردم نيز بديهي است كه محبت مستلزم اطاعت است. شاعر در اين باره‌ مي‌گويد:

اگر محبت تو درباره خدا صادقانه مي‌بود حتما‌ مطيع او بودي يقينا شخص محب براي محبوب خود مطيع است

ابن ابي ربيعه مخزومي نيز مي‌گويد:

كسي كه مرا از آب خوردن نهي مي‌كند، من به خاطر حبي كه به او دارم

آب نمي‌نوشم اگر چه تشنه باشم

وشاعر ديگر چه‌ نيكو گفته است:

گفت: از حال عاشق سوال كرد و گفت ترا به خدا، او را بدون هيچ كم و كاستي توصيف كن

گفتم: اگر بخاطر تشنگي رو به مرگ باشم و او مرا از ورود به آب باز دارد، وارد آب نمي‌شوم

و لذا شايد بتوان بالاترين درجه اعلاي محبت را، اطاعت از اوامر محبوب دانست. امام صادق علیه السلام  مي‌فرمايند: « ما احب الله عزوجل من عصاه» و سپس به اين شعر تمثل جستند كه:

تعصي الاله و انت تظهر حبه                           هذا محال في القياس بديع

لو كان حبك صادقا لاطعته                            ان المحب لمن يحب مطيع

معصيت خدا مي‌كني در عين حال اظهار محبت به او داري همانا اين امر شگفتي است

اگر محبت تو درباره خدا صادقانه مي‌بود حتما‌ مطيع او بودي يقينا شخص محب براي محبوب خود مطيع است

مودتي كه در اين آيه از مسلمانان خواسته شده يك نوع مودت و محبت خاصي است كه مستلزم تبعيت و پيروي از آنها مي‌باشد يعني شايد ما در احاديث فراوان ديگر به صرف محبت اهل بيت علیهم السلام  دعوت شده‌باشيم اما اين آيه مطلبي فراتر از محبت صرف از ما درخواست كرده و آن، قبول فرض الطاعه بودن ائمه علیهم السلام  مي باشد.

[۱] ـ ودّ يودّ از افعال متعدی به نفس می باشد و اگر هم بخواهد با حرفی متعدی شود با «لام» متعدی می شود نه با «فی».

[۲] ـ‌ محمد بن يعقوب کلينی، اصول كافي ۲/۷۴ ح۳

[۳] ـ ميرزا جواد تبريزي، الانوار الالهيه في المسائل الاعتقاديه/۱۷۲

[۴] ـ محمد بن يعقوب کلينی، روضه كافي/۲۴۲ ح۳۳۶

[۵] ـ عماد الدين حسن بن علي طبرسي، اسرار الامامه/۲۸۰

[۶] ـ آل عمران/۳۱

[۷] ـمحمد بن محمد مختار كنجي شنقيطي، ‌اضواء البيان ۱/۲۱۷

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سید هاشم شوقی است.